سینمای ما و هژمونی دیگری 

امروز ، دیگر برای هر متفکر قلمرو تحلیل سینمای ایران   اگر ار پیش منافعی در عدم پذیرش واقعیت عیان  نداشته باشد امری قطعی است که جشننواره های جهان  ، کن و اسکار و برلین و غیره ، از ابزار مهم  اعمال هژمونی آمریکا و دمش،  اروپا در سبنمای ایران است . غرب برنده ترین وسیله ای که برای رهبری سینمای ایران دارد هالیوود و  جشنوار ه هاست . اما نکته مهم تر آن است که ما با رابطه کالبدی سینمای ایران با این هژمونی ارز اولین آثار تولید شده در ایران و در تمام دوران حیات سینما  پی ببریم .
کد خبر: ۱۴۹۶۸۱۳
نویسنده احمد میراحسان 

فیلم‌حاج آقا آکتر سینما اثر اوگانیانس‌ ، کلید راز و  درک شخصیت سینمای ما  و معنا و روش و فهم  سرچشمه پیروی صد ساله سینمای ما از "دیگری" است ، اما این دیگری یک دیگری همگانی و هر دیگری‌نیست . غرب استعمارگر و سلطه جو و غارتگر  است . سال ها پیش در دهه هفتاد  در کتابی که به صورت  یک ضمیمه گزارش فیلم در قلمرو تاریخ تحلیلی سینمای ایران و در باره صد فیلم برگزیده ام در صدمین سالگرد ورود سینما به ایران منتشر شد ،  اولین فیلم را (از آبی و رابی  گذشته ،) همین فیلم داستانی اوگانیانس انتخاب کردم و یکی از صد فیلمی که در باره آن نوشتم‌ همین اثر بود . در آنجا این فیلم را یک  ببانیه در ستایش مدرنیته تفسیر کردم چند سال بعد در ویژه نامه مجله فیلم در باره سینمای ملی ایران باز به این فیلم رجوع کردم  و در مقالاتی دیگر بحث را با توجه دادن به ستیز این فیلم‌ با اسلام ، همچون مروج غربی سازی ابران‌ تکمیل کردم . اکنون هم معتقدم همان دیدگاه  سرآغاز غربی سازی با سینما در باره شناخت سینما در ایران درست تربن و ژرف ترین تحلیل را در خود دارد .فیلم حاجی آقا آکتر سبنما همه راز و  نگاه تهاجمی مدرن  سلطه جو و اهداف استراتژیک  از ورود سینما به ایران را در خود نهفته است و‌پیشران  در جنگ نرم فرهنگی است با اسلام  ،  چه اوگانیانس یک پریزده و ماجراجو بوده ، یک مامور فراماسون بوده ، یک ماجراجو بوده یا نبوده ، اصل روشن و مستند آن است که او مبلغ غربگرایی با سینما و تغییر سبک زندگی اسلامی بوده است یک غیر مسلمان با یک بیانیه تصویریرجذاب‌ در آن رمان علیه نماد اسلام و مسحور جلوه های عالی تر  مدرن بودن و زیر پا نهادن قواعد و واجبات زندگی اسلامی .
ونیز چه هجوم غیر مسلمانان و ارامنه و مسیحیان‌ خارجی در طلیعه ورود سینما به ایران ، تا همه امور فیلمسازی را که مسلمانان و ایرانیان از آن بی اطلاع بودند( و جز عکاسباشی  و صحاف باشی و خانباباخان معتضدی فیلمبردار  فعلا دست اندر کاری ایرانی  نداشت شریک معتضدی علی وکیلی فردی مشکوک به جاسوسی و فراماسون بود ) از کارگردانی تا فیلمبرداری و تهیه کنندگی و.....و دیگر تخصص ها و سینما داری  به عهده گیرند  اصل قضیه را تغییر  نمی دهد . این که در دوران قاجارو رضاشاه ، از مظفرالدین شاه و عکاسباشی تا خان بابا خان معتضدی پس از ایوانف   فیلمبرداری می کردند نقش عظیم ارامنه و مهاجران غیر مسلمان و مهمتر از آن هژمونی ذاتی  غرب را نفی نمی کند .  این هژمونی سینمایی چه با فیلم های وارداتی و چه فیلم های تولید ایران  قدم به قدم در خدمت ترویج تفکر و سبک  زندگی رها از حلال و حرام‌ اسلام و سبک زندگی جدید پیشرفت می کرد    سینما در ایران از همان آغاز به  تحکیم ساختار پیرامونی و مدرنیراسیون غربگرا  ،  و مستحیل کردن فرهنگ ریشه دار دینی  و ملی ایران در مدرنیته غرب مشغول می شود . سینما در ایران ، فرهنگ " ملی" دلخواه غرب برای ما ،  وفرهنگی  تحت سیطره قدرت سرمایه داری جهانی و رژیم کودتایی خدمتگزار آنان  را شکلبندی می کند .   چنین پدیده ای به طور ساده رخ نمی دهد .انواع پیچیده و ترکیبی از عناصر پیچاپیچ موجودیت کشوری با سابقه تمدن چند هزار ساله ،  در ایفای  این نقش سینما در ایران دست به دست هم می دهند .مثلا چگونه باستان گرایی که از  ریشه ها و تبار این ملت بهره می گیرد در خدمت  محو حقیقت حیات و هویت ملی ایرانی در می آید ؟ سینما این کار را در خدمت اسلام ستیزی مدرن در ایران می کند . همه می دانند ،   هستی ملی حقیقی ما و عامل زنده  وحدت بخش آن در حقیقت اسلام ناب خاندان وحی بوده است  و مذهب پویای ایرانیان  همان  اسلام ناب محمدی بمثابه دین جهانی و تحول خواه و عدالت طلب ، عامل اصلی وحدت اکثریت مردم ایران است . این دین بمثابه کانون فرهنگ و هویت و استقامت و ایستاوگی برابر نیروی دشمن،  مورد خشم و کینه و استیصال قدرت های استعماری است و در انقلاب مشروطه   قدرتش را محک زدند و دیدند نمی توان بر آن غلبه کرد . و اسلام ، ماهیتا منادی استقلال و مقاومت برابر اجنبی و سلطه گری است . پس با ترویج ناسیونالیسم و باستان گرایی در اصل در حال جنگ با اسلام بودند.
و سینمای باستان گرا نه مدافع واقعی منافع ملی و هویت ایرانی بلکه وسیله و نظم گفتار قدرت ضد اسلام و حکومت دیکتاتوری و دست نشانده قدرت استعماری بوده و نقشش محو اسلام و تلاش برای‌ فرو پاشی شالوده حقیقی  وحدت ملی و بی دفاع کردن ایران  بوده است . پس چه غربگرایی و غربی سازی  عیان اوگانیانس و چه باستانگرایی  سپنتا،  هرگز مبین ملی گرایی زنده و فعال و ضد بردگی نبود بلکه طرح خود سلطه خواهان برای زدودن هویت  حقیقی ملی و دینی  ایرانی و ناتوان کردن عناصر معنوی مقاومت برابر اجنبی غارتگر و همپشتی با مدرن سازی و اسلام ستیزیرضا شاهی  بشمار می آمد. بدن سان سینما چه فیلم های وارداتی و چه فبلم های ایرانی تولید شده در ایران و هندوستان  از همان آغاز خواسته یا ناخواسته اسیر دست نگرش اسلام ستیز غرب برای ترویج جریان های موافق با منافع سلطه و نقشه های استعماری  و غربگرا عمل کرده است و غرب نقش هژمونیک در حیاتش ایفا می کرد  . پیوستگی این سینما با دولت وابسته و سیاست های حکومت دست نشانده و مبلغ فرهنگ غرب ، اولین معضل این سینما از آغاز بود.
☆☆☆☆☆  
بکذارید با این تحلیل به تبارشناسی  بنیان های موضوع و  چیستی سینمای ایران بپردازم ،   می کوشم  نسبت مدرنیته و سینمایی فرود آمده و آوار شده بر ما   را واقعگرایانه واکاوی و بررسی کنم . سینمایی که از سوی مدرن ها ، قرار است "ملی" قلمداد شود  و ملی  نیست . به این دلیل ساده که  در آغاز قرن چهاردهم شمسی  با وجود شکست انقلاب مشروطه مشروعه بوسیله توطئه استعمار انگلیس و کودتای انگلیسی و بیرون آمدن رضا شاه  از زهدان  نقشه  انگلیس برای مدرنیزاسیون ایران  ،  در هستی ملی و ملت ایران دوست و دشمن و هر  پژوهش جدی  و کتاب  معتبر در باره ایران معترف هستند  ، اسلام کانون قوام و یکپارچگی و جهان نگری و هستی شناسی و زندگی استوار  و ارزشهای ایرانی است و از سوی دیگر  هم در مدرنیته  وارداتی وهم در حکومت کودتای و هم در سبنمای مدعی ملی بودن  جنگ نرم با اسلام اظهر من الشمس است . و این جنگ و تحقیر اسلام در حاجی آقا اکتر سینما کاملا عبان است . این حاجی آقای عقب مانده فیلم  که با سبنما و همه مظاهر غربی اش و در وهله اول بی حجاب شدن دختر حاجی و فیلم بی حجاب ساختن دامادش مخالف است  ،  طی  فیلم با همین سبنما وهمین داماد مدرن و دختر بی حجابش این ادست که  ترببت می شود . نتبجه اش آن است حاجی تربیت شده دست از مخالفت جاهلانه و کور و مستبد مذهبی با سینمای حامل ارزش های غرب و بی حجابی  بر می دارد و بدل به یک آدم متمدن مدافع سینما ، یک  لیبرال می شود و اعتراف می کند سینما آدم می سازد و آدم‌ تربیت می کند . و در فیلم امر ملی به امر ضد اسلامی بدل می گردد و ابن دروغ دو قطبی سازی وانموده مدرنیته "ایرانی" است که ماهبتی غربی و ضد ملی دارد ولی با تحریف خود را ملی و اسلام را ضد ملی جا می رند .
☆☆☆☆☆
می ببنیم‌ در آغازگاه  سینما در ایران،  روایت و قصه ای ساز می شود که ابتناه سینمای ملی بر یک شالوده نو استعماری و گسترش امپریالیستی است . این سرسپردگی سینمای ما  به غرب  حتی تا امروز ادامه‌ یافته است . زیرا همه‌چیز خود را مدیون غرب می داند . 
چنین است که وقتی ما از سینمای ملی و مدرنیته ایرانی حرف می زنیم باید توجه کنیم به خلط موضوع دچار نشویم .  وعنصر ضد ملی در این صفت ملی در سینما و عنصر ضد ایرانی در این مدرنیته را تشخیص دهیم و فریب الفاظ را نخوریم . خوب یک راه ساده آن است که تحقیق کنیم اسلام ستیزی استعمار غرب دلسوزی برای ملت بود و جنبه ملی داشت ؟ یا با رفع مانع از سر راه امتیارات باورنکردنی و‌چپاول ایران ربط داشت .،  و همین طور اصرار غرب برای ترویج فرهنگ غربی و ضد ارزش های اسلامی  چه سببی داشت و از این رواج سبک زندگی ضد اسلامی با سینما ، رواج بی حجابی و شرابخواری و روابط آزاد مرد و زن نامحرم ، داشت چه تخمی می کاشت ؟ حتی دم دستی ترین کتاب های پژوهش تاریخ معاصر اثبات می کند غرب و شرق در این جز غارت به هیچ نمی اندیشیدند و سینما و فرهنگ و رسانه و مطبوعات بدایشان ابزار عادی سازی زندگی برده غرب و عادی سازی پذیرش سلطه بود و فرهنگ غربی واسطه قبول غارت غربی بود و سینما نقش پیشقراول داشت . از کارگردان و همسر بی حجاب منادی مدرن بودن فیلم اوگانیانس تا ژاندارم  رضاشاهی قهرمان منجی گلنار و ستایشگر مدرن سازی رضا شاه  تا جدائی نادر از سیمین و خانم های بی حجاب فیلم سفارشی و کارهای امثال رسول اوف و.....و برنده های کن و اسکار و برلین و ونیز سند هژمونی غرب دارای مطامع غارت بر سینمایی است که در خدمت همین مقصود اصلی فرهنگ تسلیم غربگرا را نشر می دهد و علیه فرهنگ مقاومت اسلامی علیه سلطه و چپاول  به سود اربابان عمل می کند  .
در انواع آثار عامه پسن و ملودرام های ایرانی و هر ژانر دیگر نظیر کمدی ویا پلیسی و تاریخی همین تضعیف‌فرهنگ دینی  وجود دارد .
روایت ظاهرا به سود پیروزی  قهرمان نیک سیرت  علیه ضد قهرمان شیزان صفت پیش می رود اما در همین داستان ها ، صدهاپیام ضد زندگی اسلامی که مبین مقاومت علیه بردگی و سلطه غرب است،  وجود دارد .در کنج قارون ، ما با یک عالم مواعظ اخلاقی و جوانمردی قهرمان و پاکدلی روبرو می شویم و او برنده نهیی است . اما همین فیلم جذاب تربن کانونش هنرپیشه مروج برهنگی و عشوه گری و هزار کنش بی حیا وعادی سازی عمومی آن و دلپذیر نشان دادنش هستیم و آن علی بی غم پاکدل عرق خور عاشق همین دلبر است،  آن چه عمل می کند نشر همین فرهنگ برهنگی  است در آغاز دهه چهل و نیز وجهدنمادین  شعار آشتی ببن حاکمان قدرتمند پهلوی  و مردم و فقرای شریف که چون پدر و پسری باید تصور شوند  که همدیگر را پیدا می کنند و نقطه مشترکشان همین بیخیالی برابر حرام های اسلام است .این فیلم دارد انقلاب سفید را تبلیغ می کند و فرهنگ  غربی را در اول دهه چهل با ملو درامی عامه پسند دز زمانی که هنوز هشتاد  درصد مردم با  حجب و حیا و حجاب زندگی می کنند . این قدم های اباحیگری که در همه فیلم ها تکرار می شود بلاخره در دهه ۵۰ به تختخواب سه نفره ختم شد و اوج‌ بیحیایی و تصویر عریان مردو زن  درهمخوابگی عیان رخ می دهد  و از فیلمفارسی تا  ممل آمریکایی و پستچی و جشمه و بلوچ و...‌ همه فیلمفارسی ها و فیلم های روشن فکرانه و آًتار میانی  سینمای موج نو  ابزار نشر این فرهنگ فحشا و حیا از کف دادگی  شد .  انقلاب اسلامی این سینمای فساد پرور را سوزاند اما به سبر عدم وفاداری عمیق مسئولان سینمایی به هدایت امام انقلاب و هرج و مرج مدیریتی و جهل نسبت به سینمایی دیگر ، ابتذال باز تولید گشت 
☆☆☆☆
در دهه هشتاد در جمع مطالعات مستند که گروهی متشکل از دوستان علاقمند به سینمای مستند ، تهامی نژاد ، کلانتری ، ورهرام ، پتگر ، صافاریان ، شادمهر راستین ، محصصی  ، و.... بود ، بررسی امکان  نگارش تاربخ تحلیلی سینما به تهامی نژاد و‌محصصی و‌من  سپرده شد. پیسنهادم آن بود که بر اساس چارچوب نظری  نو و مشخصاً نسبت نظم گفتار قدرت و سینما در ایران و تبارشناسی فوکو ، پژوهش را‌سامان‌دهبم‌‌. این تاریخ تحلیلی کاری سترگ بود و بدون قبول هزینه های از سوی یک نهاد معتبر و دارای امکانات مادی  ، چه دانشگاه ، چه مرکز سینمای مستند و تجربی یا بنیاو فارابی  و  چه وزارت خانه ای مثل وزارت فرهنگ و ارشاد یا وزارت علوم  و....  ادامه کار ممکن نبود تا کار تحقیقی گسترده صورت گیرد و چنین امکانی فراهم نیامد . بعد هم ماجرای ۸۸ کلا منجر به انحلال این گروه شد . اما شاید بهترین مسیر علمی تحقیق هنوز همان چارچوب نظری و ترکیب با  ساختارزدایی سینمای وابسته ایران   در مسیر شناخت  آرمان استقلال انقلاب اسلامی و راه  تحقق آن باشد . زیرا در این پژوهش عمیقا تلاش برای نفی تبار ملی هنر ایرانی و یک زهدان‌اجاره ای برای هنر مدرن تکنولوژیک  سینما افشا خواهد شد . گفتنی است،  تلاش و پژوهش علمی حمید نفیسی که کار سترگ و پر  اهمیتی است روندی معکوس طرح تاریخ تحلیلی اجتماعی سینمای ایران ما پیمود . بدیهی است من کاملا با دیدگاه حمید نفیسی مخالفم اما  هرگز منکر تلاش قابل تحسین او نیستم و ثانیا او به عنوان شهروند آمریکایی به ملیتی که بدان افتخار می کند خدمت کرد و دولت آمریکا هم هزینه کار مهمش را تامین نمود .کارش  با بودجه پژوهشی دانشگاه راپس ممکن شد . هزینه سفرها برای پژوهش و استفاده از آرشیوها و دستمزدها با این بودجه پرداخت شد.  هزینه مرحله نگارش را موسسات وابسته به دولت فدرال آمریکا تامین کردند. ونیز دانشگاه ارتباطات دانشگاه  نورث وسترن . و نتیجه کار کاملا منطبق با مسیر حکمرانی آمریکا بر سینمای ایران‌پیش رفت . کاری ارجمند از نظر اسلوب پژوهش و‌گستردگی و کاری ضد ملی و منطبق باغربی سازی سینمای ایران و در جهت معکوس اهداف جمهوری اسلامی از نظر راویه دید  . خوب است دولت ما با کمکی که به غارت بانکها می کند گاهی هم به کارهای ارزشمند پژوهشی در سینما یاری  یرساند تا دست کم‌کاری جدی در تشخیص  غربزدگی و بحران  سینمای ایران صورت گیرد .و کار به جایی کشیده نشود که معاون آقای خاتمی با وقاحت پیام تبریک برای عنکبوت مقدس اثری ضد اسلامی   ضد ملی و ضد جمهوری اسلامی بفرستد .

☆☆☆☆☆
نظریه سینمای ملی و دوگانه سازی آن با سینمای دینی  ، در حقیقت نهان کردن هستی ضد ملی سینما و ریشه آسیب ساختاری  و بیماری مزمن آن است . این سخن نفی سینمای ملی نیست بلکه با وانموده سینمای مجعول ضد ملی به اسم سینمای ملی مخالف است و معتقد است نخست باید مشخص شود نظم زبان و محتوای  گفتار این سینما ، همان نظم گفتار قدرت پیرامونی و در اصل نسخه نظام قدرت جهانی برای هستی این سینما بود که به اسم سینمای ملی بر زندگی پیرامونی کشور ها و کشور ما غالب شده است و هنوز این غلبه درون چالش انقلاب و حکمرانی ایران ادامه دارد .
پس اصلا نام نهادن سینمای ملی برای سینمای ایران دوران کودتای انگلیسی و حکومت کارگزار انگلیس امپریالیست  و نظام سلطه غربی  یک سمیولاکروم وانموده است . و کلمه ملی نام بی مسمایی برای حکومت هایی بود که اساسا زائده مناقع ، اقتصاد ، سیاست ، ساختار فرهنگی اجنبی سلطه جو بودند و ضد منافع ملت خود گام بر می داشتند . االبته در دهه هشتاد و نود نظریه ناسیونالیستی مدرنیته متقدم  بوسیله دو نیروی بزرگ ضد، و در حال جنگ جامع نظامی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی  یعنی انقلاب جهانی  اسلامی که در ایران به پیروزی رسید و جهانی سازی  غربی ( گلوبال گرایی ) یعنی مدرنیته و سرمایه سالاری متاُخر به نقد کشیده شد. یعنی از یکسو تمایل جهانی 
سازی نظام زندگی  در کره ارض چه زیر سلطه یکجانبه گرایی آمریکایی و چه حذف سیطره آمریکا و ظهور نظام جهانی سازی فراملی  تازه پا  ، با نظریه سینمای ملی مخالفت داشت و دوران آن را سپری شده و مانع مداخله مستقیم نهادهای جهانی تحت فرمان سرمایه جهانی می دید چراکه  این سینمای ملی  که با دولت /ملت های جدید  برآمده از انقلاب  کبیرفرانسه و آمریکا معنا داشت ، حاکم بر شئون ملی بودند ، در حالی که استثمار حریص غربی در مسیر  جهانی سازی و سلطه ، با ملی گرایی  استقلال طلب مقابله می کرد .   از سوی دیگر انقلاب اسلامی با  نظام های سلطنت ارتجاعی کهنه و ناسیونالیسم غربی که جهان و امت اسلام را تکه پاره کرده بود توافق نداشت و ضمن دفاع از همه ارزش های ملی و قومی  و مقاومت برابر استعمار کهنه و نو ، با سیاست غربی که مبتنی بر روبا رو قرار دادن اقوام امت اسلام  بود  شدیدا مخالف بود . معلوم است که ابن دو جریان کاملا از دو راویه متضاد با ناسیونالیسم مخالفت داشتند ، غرب به سود گسترش سلطه استثماری جهانی سرمایه افسار گسسته و اسلام به سود مقاومت و وحدت یکپادچه امت علیه سلطه و غارت جهانی غرب  با ناسیونالیسم کهنه شده روبارو شدند . عمر مفید  ناسیونالیسم برای  مفابله با اسلام سرآمده بود و حالا نظریه های ضد ملی در خدمت جهانی سازی و غربی سازی عمل می کنند .
☆☆☆☆☆
اکنون‌می توانیم به روشنی  متوجه شویم در سال ۵۷ دقیقا سینمای ایران در محل تلاقی دو دوره دگرگونی اساسی زندگی می کرد . دوران پایان زندگی محبوس در مرزهای ملی و مواجهه با امر یک زندگی تازه که مستقیما با اداره و مدیریت سرمایه جهانی به حباتش ادامه  باید می داد یا بنا به حکمرانی اسلامی زندگی جهانی سینما را با هدایت قرآن و مدیریت با نگاه جهانی علیه سیطره غرب اداره می کرد . یعنی بک حیات ملی در پابگاه ایران انقلابی بایک محتوا و نگاه قرآنی که جهانی است و مخاطبش تمام‌جهان است .و شبکه ارتباطی اش با قدرت جهانی مسلمانان ، علیه قدرت و شبکه روابطی قدرت کفر و ظلم جهانی  مدرن رویاروست و بر آزادگی و نگرش و منافع و استقلال اسلامی از حاکمیت کفر اصرار می ورزد .  این محل تلاقی دو‌جریان بزرگ در سال۵۷ در سبنما مطلقا مسئولانی دارای معرفت ژرف به عمق انقلاب اسلامی و رهبری برای حیات نوی سینما و سازماندهی آن 
طبق این افق پیدا نکرد . اما غرب بخوبی در افق آینده خود سینمای ایران راگام به گام‌هدایت کرد و با جشنواره ها هژمونی خود را کسترد تا به اغتشاشات کن و زن زندگی آزادی رسید . اما ما با عدم تغییر ساختار این سینما، به همان بحران معرفتی و یازمانی و ساختی  پیشین ادامه دادیم .و مدیریت گیج دولت های چشم به غرب دوخته به بحران دامن زد .محمد بهشتی تلاش فراوانی برای زنده کردن سینما از میان ویرانهوها بخرج داد لیکن بزرگترین مشکلش آن بود که با رشدی منطبق با اهداف جهانی سازی اسلامی   و ضد  بحران ژرف و  انقلاب و افق گشوده انقلاب اسلامی آشنایی نداشت . و ساختار دولتی را حفظ کرد 
☆☆☆☆
  امر روشن تجدید حیات سینما در افق جهانی حرکت اسلامی ، در عمل با انواع  مانع روبرو شد . ظاهرا جنگ به فرصت شکل دادن به سینمای نو از نظر نگاه و سازمان و اقتصاد و روسنگری و تحقیفات لازم و...ضربه زد .اما در اصل بزرگترین سود برای یک سینمای گسسته از نظام و ساختار بیمار پیرامونی در همین زمان پدیدار شد . بر خاکستر جسد  آتش گرفته سینمای بحران زده و فاسد و وابسته پهلوی ، راهی گسترده پیش رو بود که معرفت به انقلاب اسلامی مارا به طی طریق نو فرا می خواند .  متاسفانه تفکر لیبرال و کهنه ملی ،راه و نیروی عظیمی را که داشت می شکفت اصلا درک نمی کرد و آن را مهار می کرد و به عقب می راند و محتوای کهنه به آن تزریق می کرد و سازمان ناکارامد و فاقد آرمان در میزان و اندازه اتقلاب را شکل می داد . یعنی چالش نگرش لیبرال و متحجر ظاهرا انقلابی هر دو علیه نیروی عظیم انقلاب جهانی و مسیر جهانی کردن و برنامه ریزی رشد اسلامی و معارف  انقلاب خمینی بزرگ  عمل کردند .  که تفصیل آن باید در یک‌کتاب با حرییات بررسی شود .
☆☆☆☆☆
حال بر گردیم به بحران سینمای دوران پهلوی تا بببنیم چگونه محبس سبنمای ملی وابسته که ملی برای آن نامی بی معنی و اسمی بی مسمی بود ، ریشه های غربزدگی و اوضاع رهبری آینده غرب بوسیله جشنواره ها را در جمهوری اسلامی ، تهقته دارد .
ما با تفکر بر موضوعی به اسم مدرنیته ایرانی و نقش  سینمایی موسوم به ملی ، می توانیم رازهای فراوانی از مشکلات امروزی سبنمای  ایران را کشف کنیم .  و در عین حال  راه حل آن را بیاندشیم . هم صفت ایرانی و هم صفت ملی برای مدرنیته و سبنما در ایران ، صفاتی بشدت چالش برانگیرند .به نخست  به این  بباندیشیم چه چیز ورود مدرنیته به ایران ، ایرانی بود ؟
چه چیز ورود سبنما به ایران   ملی بود؟
کشف وانموده بررگ و شعبده و اغوا و دروغواری تسوبل از اینجا آغاز می گردد .
سینما در ایران با ویژگی هایی وارد شد که شناختش حیاتی است :
۱_  سینما ، مطلقا محصول تحولات درونید زندگی ایرانی از هر لحاظ نبود و در ادامه ی هیچ  وجهی از وجوه  و وجود  ایران زاده نشد و محصول تطور و تحولات دیدگاهی و فکری و اوضاع علمی و تکنولوژیک و توسعه اجتماعی و  اقتصادی و سیاسی  و تحولات فلسفی و فرهنگی خودپوی ما  نبود بلکه بارتاپ یک‌تحول طولانی از رنسانس اروپایی و پیدایش فکر اومانیسم و سپس پروتستانیسم مسبحی  تا تحولات علمی و تجاری و عصر انباشت سرمایه با چپاول آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین و دزدی دریایی و سپس توسعه استعماری پسا بناپارت و تزاریسم  و توسعه  صنعتی و سیاسی و فکری و اختراعات و ابداعات مختلف عصر روشنگری و  دوران قرن ۱۷ به بعد  تا قرن  ۱۸ و عصر  انقلابات صنعتی و  دموکراتیک  غربی در اروپا و آمریکا و پیدایش جهان نوی سرمایه داری لیبرال قرن نوزدهم و توسعه چپاول استعمار کهن به استعمار نو در آغاز عصر امپریالیسم و جهانگیری سرمایه داری و سلطه آن بود که هنر مدرن تکنولوژیک همچون‌عصاره و آینه عصر جدید  زاده شد و آینه  سبک زندگی مدرن ، همین هنر  تکنولوژیک عصر جدید  و با شالوده  نشر اومانیسم و لیبرالیسم و سکولاریسم  و سرمایه داری و پروتستانیسم و توسعه استعماری و صدور ارزش های غرب به جهان پیرامونی بود .سینما زاده این فرایند اجتماعی اقتصادی فرهنگی علمی و تکنولوژیک غرب  بود . ما درست در زمان پیدایش سینما حتی یک شیُ کوچک و یک پیچ دوربین لومیر و ادیسون‌ را نمی توانستیم تولید  کنیم . ما هیچ‌دبطی به تفکر مدرن  و لیبرالیسم و اومانییم و اقتصاد سرمایه داری نداشتیم . بنا به دلایل گوناگون  واقعیت ایران قجری   واقعیت مفلوکی بود که ذخایر عظیم اسلامی و ایرانی و فرهنگی و هوش و تفکر  بزرگ و انواع تجربه های عظیم علمی و توانایی تولید کارگاهی عصر صفوی و قدرت های تمدنی آن را بباد می داد . یعنی در  ایران دو ایران بود یک ایران به ذلت کشیده شده بوسیله نظام حاکم‌ مستبد قبیله ای جائر و اسیر استعمار روس و انگلیس و یک حقیقت ایران سرشار از قدرت اسلام و در تمنای رشد و عدالت  و پر از دانایی و توانایی و هوش به انحطاط کشیده شده .
درست در بستر یک انقلاب با رهبری اسلام  و دارای خواست استفاده از نیروی هدایت اسلام برای جامعه آی تابع قانون و عدالت و رشد ، و در آستان  یک‌انقلاب مشروطه مشروعه خواه و عصر بیداری  ،  سینما وارد شد . ایران و سرنوشت ایران از یک سو دستخوش  طرح های استعماری با رقابت لیبرالیسم مورد پشتیبانی انگلیس بود و از سوی دیگر تفکر سوسیال دموکراسی و الحاد گرایی از سمت روسیه و انقلابیون قفقاز سرازیر شده بود  که مقلد  بلشویکها و منشویکها بودند  . و تزاریسم هم مدافع استبداد عمل می کرد . بالاخره انقلاب مشروطه از دیگ پلوی انگلیس سر برآورد و رهبری دینی و ملب آن  انقلاب  شکست خورد ، سکوت برابر اعدام  شیخ فضل الله ، نتیجه اش عذاب حاکم شدن غربگرایان دین ستیز و بالاخره کودتای رضا شاهی بود و دردست گرفتن سرنوشت ایران بوسیله یک کارگزار دست و پایسته ی فرامین انگلیس و احاطه شده بوسیله غربگرایان  امثال فروغی نخست وزیر قدر و قوی  فراماسون و دیگر افراد گوش به فرمان ارباب.
سینما دقیقا در چنین دوران حاضر شد . تا بیانیه مدرن گرایی را با حاج آقا آکتور سینما و به جوش آوردن احساسات ناسیونالیستی رضا شاهی را با دختر لر کلید بزند .
این سینما با دو سیمای مدرنیت و ناسیونالیسم رضا شاهی احضار گشت تا سبک زندگی مردم مسلمان ایران را تغییر دهد . متاسفانه روحانیت در فضای شکست مشروطه و سرکوب رضا شاهی نسبت به این حضور شیطانی منفعل ترین راه را انتخاب کرد .نه اهمیت این چراغ جادو را درک کرد نه تلاش کرد آن را درست بشناسد و نه اندیشید چگونه برابرش استقامت بخرج دهد یا بکوشد مهارش را بدست گیرد یا سینمایی آلترناتیو را شکل دهد . با تحریمی منفعل کار را بدست حوادث سپرد .
سینما چون قهرمان عصر جدید ، بهلوان باستانی  هنر یعنی هنر شعر را کوشید از میدان بدر کند یا به خدمت بگیرد .
درک ملی گرای باستان گرای عصر رضا شاه نمی توانست بفهمد فهم ملی  صرفا تبدیل داستان  زندگی  فردوسی و  منظومه حکیم نظامی به فیلم‌ نیست .بلکه این سینمای بی نشان و متضاد شالوده حیات ایرانی یعنی مذهب تشیع و مبلغ تحولات رضا شاهی و مروج سبک زندگی غربی یکسره ضد ملی است.  مثل خود رژیم کودتایی
البته دیکتاتوری کودن رضا شاه ترجیحش بنا به تصمیم اربابان ورود فیلم های غربی بود و نشر سریع تر فرهنگ غربی و حتی سینما ی تولید ایران  را هم  تحمل  نکرد.
بدین سان‌اولین پایه بحران سبنمای ایران همان سرشت وابستگی ریشه ای ان به غرب بود
☆☆☆☆☆
اکنون مجالی برای دنبال کردن تاریخ اجتماعی سینمای ایران وجمعه شناسی این سینما با ارجاع به خود فیلمهای دوره رضا شاه ، دوره محمد رضا شاه ، و دوره جمهدری اسلامی است تا نتایج بحران زای هژمونی غرب و ساختار عاریه ای سینمایی که بین دیکتاتوری پهلوی و تقلید از غرب و تاثیر ضد دینی بر سبک زندگی مردم رفتامد می کرد به فرایند توسعه هژمونی مدرنیته و غرب بپردازیم و دیگرگونی آن را بعد از انقلاب اسلامی و نقش نهادهای جشنواره ای و سیاست مستقیم ضد اسلامی و ضد ایرانی شیطلن بزرگ و اذنابش را  در رهبری سینما و بر  سمت گیری های معنایی فیلم ها و نگاه تماتیک آن ها بررسی کنیم و به نقد نگرش غربگرا و تحلیل غربگرایانه بپر دازیم . 
در بستر این رویکرد است که اهمیت سینمای انیمیشن برای ایجاد  پایگاهی جهت رشد یک سینمای درست و خنثی کردن تلاش غرب برای رفتار هژمونیک با آن خود را مطرح می کند . شاید حدود بیست سال پیش زمانی که در داوری جشنواره ای آثار انیمیشن را رصد می کردم  این ایده را گشودم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها